- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران ( مدح امیر المؤمنین علی علیه السلام )
میان قـوم مسیـحـا چه ولـولـه پیداست قسم به «زلزلت الارض»، زلزله پیداست مراد «لـوکـره الـمـشرکـون» قـرآنـنـد میان این همه مشرک که هلهله پیداست اسیر نفس و گرفـتار وسـوسه هـستـند به دست و پای همه بند و سلسله پیداست هراس در دل نجرانیان به پا شده است ز دور بیـن تـمـامی، مجـادلـه پیداست چه با وقار و شکـوهـنـد پنج تن، آری شکـوه و هیبت دین در مباهله پیداست در آسـمـان به تـمـاشـای آل پـیـغـمـبـر هزار فـوج مـلک، مثل چلچله پیداست علیست مـعـنی ناب کلام «انْـفـسـَنا» مقام «اَنْـفـُـسـکـم» بین عـائله پیداست دراین فضیلت و دراین بهشت قدر و مقام شکوه حضرت زهرای فاضله پیداست حـضور آل عـبـا بـرتـر است از دنـیـا حساب کل جـهـان در معـادلـه پیداست اگـر قــدم بـگــذاری بـه راه آل عــلـی در این مسیـر وفـا، نـور قافله پیداست به وصف و منزلت پنج تن «وفایی» گفت فـروغ و تـابش آیـات منـزلـه پـیداست
: امتیاز
|
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد ولـو نـجـرانـیـان را تـا ابـد بـاور نـمیآمد از آن لبخند در لبخند، از، آن لطفِ بیپایان از آن احـساسِ بیاندازه نـفـرین برنمیآمد غرض نفرین نبوده! مطمئن باشید ای مردم برای چـند نـصـرانی که پیـغـمـبر نمیآمد برای چند نصرانی اگر مقصود نفرین بود یـقـیـناً حـجـتـی بـالاتـر از قـنـبـر نمیآمـد بدون هیچ حرفی میروم پشت همان در که میان شعلهاش جز دود و خاکـستر نمیآمد یقین کردند آن مردم که نفرینی نخواهد بود و الا غـاصـبی با شـعـله پشت در نمیآمد میان خانه زینب چشم بر در، منتظر مانده ولی از کـوچـههای بیکـسی مادر نمیآمد بدون هیچ حـرفی میروم در بین گـودالی که سویش جز سنان و نیزه و خنجر نمیآمد
: امتیاز
|
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران ( مدح امیر المؤمنین علی علیه السلام )
میان باطل و حـق، باز هم مجادله شد گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد مـحــمــد آمـد و اهـل کـســاء را آورد ورقورق کـتب کـفر، برگِ باطله شد مـحـمـد آمـد و با پـنـج پـاسـخِ مـحـکـم جـوابْگـوی هـزاران هزار مسأله شد چه دید اُسقُف نجران درون انجـیـلش؟ که بین راه پـشیـمان از این معامله شد خدا به خلقِ جهان حرف آخرش را زد و حـرف آخــر او آیــۀ مــبـاهـلـه شـد
: امتیاز
|
مباهله پیامبر با مسیحیان نجران ( مدح امیر المؤمنین علی علیه السلام )
محمّد، با خودش آورد، محبوبش، حبیبش را حسن، آن باغ حُسنش را، حسین و عطر سیبش را زنی از راه میآید، که دارد آرزو مریم، به رویش وا کند، یک لحظه چشمان نجیبش را رسید از راه، روحالله و سرّالله و سیـفالله شنید از آسمان، عیسیابنمریم هم، نهیبش را نگاهی میکند یعسوب و میترسند ترسایان چه کس، اینگونه بیرون کرده از میدان، رقیبش را؟ بپرس از خیبر، ای نجران! که لرزان با تو واگوید: چه خواهد شد اگر حیدر، کِشد تیغ مهیبش را «پدر» با ما، «پسر» با ما، دَمِ «روحُالقدس» با ماست بگو در پای حیدر، افکنَد ترسا، صلیبش را به پای «ایـلیا» اُفـتـند یا در نار، میبخشد قسیمُ النار والجنت، به هر نفسی، نصیبش را فقط «دست خدا» کافیست، بیتیغ دودم، حتی به آنی رو کند، دست کلیسا و فریبش را چه میفهمد؟ زبانِ آنکه بخشیده است، جانش را کلیسایی که با انجیل، پُر کردهست، جیبش را نبودی یا رسول الله! آن روز و در آن کوچه ببینی، حال و روزِ حیدر و یاس غریبش را نبودی با علی، آن روز بر بالین بانویش که آمینی بگویی، یا امین! «أمّن یُجیب»ش را خدا تنها خبر دارد، چه حالی دارد، آن وقتی که بیند عاشقی، بیمار در بستر، طبیبش را
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
شکر حق هستم گدایی بر سر کوی علی دوست دارم هرچه را که میدهد بوی علی باز کردم من زبان با نـام دلجـوی عـلی آمـدم دنـیـا به عـشـق دیـدن روی عـلـی هر کهام یا هر چهام اهل غـدیر حـیدرم هست این عشق علی میراث زهرا مادرم ای غدیر ای بیتو بیراهـه، تمام راهها آرزوی روزهــا و ســالهــا و مــاههــا ای نشانده بر روی لبهای شیطان آهها ای مـقـام تـو فـزون از کـل عـیـد اللههـا آی عـید آسـمـانی کـار را کـردی تـمـام دین ما نازد به ادیان با چنین حُسن ختام شب کجا پوشاندنِ خورشید تابـان غدیر نیست در عالم مسلمان جز مسلمان غدیر صد سلیمانند چون مـور سلیـمان غـدیر ای هزاران عید قربان باد قربان غـدیر الـبـشـارت آی از مـاه خـدا جـامـانـدهها فـرصت نابی در عـیـدالله اکـبر مـاندهها هرچه دشمن کرد روز و شب حسادت بر غدیر حضرت حق داد بیش از پیش عزّت بر غدیر بیشتر از خاک دارد عرش غیرت بر غدیر انبیا با جان و دل دارند ارادت بر غدیر آری آری آن جماعت که غدیریتر شدند تا ابد بالانـشیـن گـشتـند و پیغـمبر شدند من فدای آن خداوندی که شیرش حیدر است بهترین پیغمبر عالم وزیرش حیدر است هست تنها مؤمن آن کس که امیرش حیدر است دست ِخالی نیست آن که دستگیرش حیدر است ای بز کوهی نـباشد جای تو اقـلیـم شیر یا بمان با مرتضی یا از حسد آتش بگیر ای همیـشه مقـتـدای مؤمـنین و مؤمنات کار تو مشکلگشایی در حیات و در ممات هر کجا پا میگذاری میشود دارالنجات هست ممنون از رکوعت تا خود محشر زکات باز هم نازل شده مدح تو بر پیغـمـبرت میزند جـبریل پر، دور سر انگـشترت غیر تو این گونه سر، سردار دیگر بود؟ نه غیر تو آن روز یک تن مرد خیبر بود؟ نه غیر تو اصلا کسی در شأن کوثر بود؟ نه غیر تو با مصطفی شخصی برادر بود؟ نه کس ندیده دو برادر را چنین شیدای هم محرم هم، همدم هم، دین هم، دنیای هم هر که دارد آبرو نان و نوایش حیدر است مقتدای ماست آن که مقتدایش حیدر است کِی غریب است آن کسی که آشنایش حیدر است عرش تا فرش خدا، فرمانروایش حیدر است بهترین اعجاز ختم المرسلین تنها علیست بر رکاب دین پیغمبر نگین یا عـلیست تا ابد میماند حق پنهان اگر حیدر نبود نه پیمبر بود و نه قـرآن اگر حیدر نبود کـفر میشد فـاتح میدان اگر حـیدر نبود بود عـالـم بنـدۀ شـیـطان اگر حیدر نبود دین و دینداران تماماً ریزهخوار حیدرند تا ابد مـمـنـونِ تـیغ ذوالـفـقـار حـیـدرند کس نداد عشق علی را یاد ما، چون فاطمه کس نشد پای غدیر و دین فدا، چون فاطمه کس نداده پای این مکتب بها، چون فاطمه کس نزد بر سینه سنگ مرتضی چون فاطمه محسن و جان و جوانی داد در راه علی کرد حک بر میخ در، لعنت به بدخواه علی
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خـبر دهـیـد که یـاران رفـته برگـردند پـیـادگان و سـواران رفـتـه بـرگـردنـد خبر رسید به نقل از سبو، به نقل از خُم شراب ناب رسیده، بههوش ای مردم! در اوج هجـمۀ گـرما، خبر گوارا بود خبر، شکفـتن چشمه میان صحـرا بود خبر که راه زیـادیست در سفـر بوده رسانده است به ما آنچه عشق فرموده مـیـان آن هـمه تـزویـر و حـیـلـۀ دائـم خـبـر رسـیـد «یــدالله فــوق ایـدیـهـم» اگرچه بـود فـراوان و کـم رسید به ما به رغـم تـوطـئهها باز هم رسید به ما خبر حـنین، خبر نهـروان، خبر خـیبر خـبـر، ولایـت مـولا و آل پـیــغـمـبــر خبر یکیست ولی بـا دوازده عـنـوان که گاه، صلح نمودهست و گاه در میدان خـبر، بـرادر پیـغـمـبر است میدانی؟ خبر علیست، خبر حیدر است میدانی؟ خبر که بال زد و رفت و در جهان پیچید پرندهتر شد و در هـفت آسمان پیـچـید خبر نـبود، صـدا بود در شب معـراج عـلی، صدای خدا بود در شب معراج خبر اگرچه پر از خنده بود، محزون شد هنوز اول آن بود و قـلب او خـون شد خـبـر، بهـانـۀ تـبـریک بـین مـردم شد خبر امانت حق بود، پس چرا گم شد؟ خبر که خانهنشین شد، که صبر شد کارش که شقـشـقـیه شد و آهِ سـیـنه شد یارش خبر رسید بـرادر! به شمع بیتالـمـال و بعد از آن جگرش سوخت از غم خلخال نشست یکه و تـنهـا، کسی نشد یـارش خبر رسید به ما بغض «اَین عمارش» خـبر دهـیـد که یـاران رفـتـه برگردند پیـادگـان و سـواران رفـتـه بـرگـردنـد خبر دهید زمـان غـروب تـردیـد است غدیر، چشم به راه طلوع خورشید است هر آنکه در صف یاران اوست، بسم الله خبر دهـیـد عـلـی باز میرسـد از راه
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بیابان بود و قطره قطره دریای جماعتها و روی پـلههای آسـمان کـوه فـضیلتها عرقریز غدیر و داغ ریگ و سایهٔ سوزان چه معنا دارد این الفاظ جز اتمام حجتها خودِ برکه لبالب تشنهٔ تـصویر مولا بود خودِ خورشید هم از عشق او میسوخت ساعتها خـدا بـرمیگـزیـنـد شـانهٔ شایـسـتهٔ او را بـرای بـردن سـنـگـیـنـی بـار امـانـتهـا خطابش میکند خطبه: قَسِیمُ النّارِ وَ الجَنَّه به دست او سپرده میشود تقسیم قسمتها به آن دستی که بوده دستگیر روزهای سخت به آن دستی که بالا میرود تا بینهایتها همان دستی که عمری شد سپر بر سینهٔ توحید همان دستی که زد بر پیکر تکفیر ضربتها مبادا پـای دسـتاورد چـندین سـالهٔ اسلام بلغزد پای پیمانها، بلرزد دست بیعتها اگرچه قصه را دنبال کرد آن کاروانِ چشم ولی لال است گویا از بیان آن حقیقتها زمـان انـدکی داریـم تا یـار عـلـی باشیم مبادا از سر ما بگذرد این ابر فرصتها
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ذیالحجه، روزهای سپیدی که دیدنیست لبخـندهای روشن عیدی که دیدنیست فصلیست عاشقانه از این فصل غافلیم غرق فـروع مانده و از اصل غـافـلیم ذیالحجه این سـپـیـدترین عید را ببین یـومالـغـدیـر عـیـدتـریـن عـیـد را بیین ذیالحجه عاشقیست که شوقش زبانزد است دلــدادۀ مــحـمــد و آل مـحــمــد اسـت دارد هزار جـلـوۀ روشن به خـاطرش از آخــریـن پـیــامـبـر و حـج آخــرش از حجـةالـوداع سـرودیم پیـش از این از حجـةالـتـمـام بگـوئـیـم بیـش از این ذیالحجه شاهد است که در حجةالتمام میگـفـت آخـرین نـبـی از اولـین امـام او خطبه خواند، خطبۀ او را نخواندهایم دردا نخـوانـدهایم و دریـغـا نخواندهایم او خطبه خواند، خطبۀ او خط به خط علیست حرف رسول، اول و آخر فقط علیست از حجـةالـوداع سـرودیم پـیـش از این از حـجـةالـبـلاغ بـگـوئـیم بیش از این یـا ایـهـا الـرسـول زمـان بـیـان رسـید بلّغ! که وقت سختترین امتحان رسید بایـد نـگـفـتـههـا دم آخـر بـیـان شـونـد تا مرد و زن به حب علی امتحان شوند میزان سنجش است و عیار است مرتضی آری قـسیم جـنت و نار است مرتضی ذیالحجه شاهد است که در حجةالتمام میگـفت آخـرین نـبـی از آخـرین امام ذیالحجه ایـسـتـاده در این راه ناتـمام چــشــم انـتـظـار آمـدن آخــرین امــام او که خـلـیـفـةالـنبی و والی الولیست سرتا به پا محمد و پا تا به سر علیست
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
مانده عالم از ازل بر عهد و پیمانِ علی جان به عالم داده و جانم به قربانِ علی عقل، از درکِ مقاماتش کماکان عاجز است هست غیرِ قـابلِ تـوصیف، ایـمانِ عـلی بد گرفتارم به درد معصیت، درمان کجاست؟! بیـقرارم! سخت محتاجم به درمانِ علی این مسلمانی ندارد رنگ و بویِ واقعی مثل سلمان! کاشکی باشم مسلـمانِ علی با نگاهـش میشود معـلوم اقـلـیمِ بهشت مرز دوزخ میشود تعیین به فرمانِ علی "هل أتی" میخوانم و خوش میشود حالِ دلم جـذبـه دارد بسکـه آیـه آیـه قـرآنِ عـلی آمد از سـمت خـدا حـکـم ولایت آنچنان "قُل هوَ اللهُ أحد" شد مست و حیرانِ علی رفت بالا، مـقـتـدر... دستانِ شاهِ لافـتی دلبری کرد از جهان، حُسنِ نمایانِ علی هجده ذی الحجه منّت بر سرِ عالم گذاشت قلبِ شیعه شد کنار برکه، از... آنِ علی خطبه را خواند و پیمبر گفت در واقع چنین اهلِ عالم! بعد از این جانِ من و جانِ علی دینِ کامل در غدیرِ خم به دست ما رسید این هم از عالیترین انواعِ احسانِ علی روزِ اطعام آمد و هنگامِ سائل پروریست سائلم! خوردم خدا را شکر از نانِ علی زائر از انگورِ جنّت خورد ایامی که شد زیر ایوان نجـف هر صبح مهمانِ علی
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
خـدا جـلال دگـر داد ای امـیــر تـو را که داد از خم کـوثر، میِ غـدیـر تو را امیر! دست تو را دست عشق بالا برد که اهل کوفه نـبیـنـند سربه زیر تو را جهان به سجده در افتاد و عرشیانِ خدای به احـتـرام نـشـانـدنـد بر سـریر تو را کلید سلطنت و گـنج عـافـیت با توست که هست در دو جهان مسندی خطیر تو را ز جـور خـلـق، پیـمـبر ز پای میافتاد اگر نداشت به هر عرصه دستگیر، تو را پــنــاه پــیــری و نــانآور یـتـیــمـانـی چگونه دوست ندارد جوان و پیر تو را تو کیستی که تو را عرش، خاک راه، امّا به خوابگـاه، یکی بافۀ حـصیر، تو را تو کیستی که نمازت دمی شکسته نشد اگرچه بود به پا، زهرخورده تیر، تو را یـقـین که تا به ابد پایبـند مهـر تو شد چگونه بود مگر، رَحم بر اسیر، تو را؟ ز ابـر رحـمـت تو بادها چه دانـستـنـد که خواندهاند همه در تبِ کویر، تو را به جز تو هیچ ولی در همه جهان نشناخت کـسی که دیـد در آئـیـنـۀ غـدیـر تو را
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
به زمین نبستهام دل، به هوای آسمانش زدهام گـره دلـم را، به پـر کـبـوتـرانش شدهام اسیر لطـفـش، شدهام گدای نانش همه عمر برندارم، سر خود از آستانش که فقط سپردهام دل، به علی و خاندانش به ورای عرش رفته، که بسازد آشیانه لب آسمان هـفـتم، شده غـرق در تـرانه ملکی به گرد پایش، نفسی رسیده یا نِه به جز از خدا نبوده، به خدا در آن میانه نگران جـبرئـیـلم که شکـسـته نردبانش چه کسی دوباره نان را به فقیر میرساند؟ جریان چـشمهها را به کویر میرساند؟ خبر جناب خم را به غـدیـر میرساند؟ چه کسی سلام ما را به امیر میرساند؟ خبر شکسته جامی که به لب رسیده جانش به جنون کشانده ساقی، دل مبتلای ما را مـتـحـیّـرم چـه نـامـم بـشـر خـدانـمـا را بـگـذار تا بـخـوانـم نـغـمـاتـی آشـنـا را علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را؟ که قـبـیـلۀ قـلمها، شده قـاصر از بیانش شده لطف بیدریغش، همه عمر شامل من به خدا نشسته یادش، همه شب مقابل من احدی خبر ندارد که چه کرده با دل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست بنما، سر سفره میهمانش غمی از خزان نباشد که بهارمان میآید شبـی از مسیـر دریا به دیارمان میآید دم احـتضار بیشک به کنارمان میآید دو جهان بدون حیدر به چه کارمان میآید؟ نمی از فضیلتش را بشنو ز دشـمنانش: خبر صحیح مسلم شده صادر از بخاری که علیست اصلِ ثابت، که علیست فیض جاری که علیست جان احمد، که علیست نور باری که علیست خشم ایزد، که به تیغ ذوالفقاری زده ریشۀ ستم را، به دو دست پُرتَوانش نـشـنـیـدهاند آیـا که خـدای حـیّ سـرمـد شب و روز میفرستد صلوات بر محمد و به این دلیل روشن که علیست جان احمد رسد آدمی به جایی که به جز علی نبیند بنگر که تا چه حد است مکان لامکانش دل خویش را به جز او، به کسی دگر نبستم چه عنایتی نموده، که هنوز مست مستم چه کنم که عهد خود را، نشکست و من شکستم نَبُرید و من بُریدم، نگسست و من گسستم من و لطف بیدریغش، من و فیض بیکرانش سحری به خواب دیدم که مسافر عراقم غـم او دوباره خـیـمه زده گوشـۀ اتـاقـم چه شود اگر بکاهد شـبی از غـم فراقم چه شود اگر که امشب دل غرق اشتیاقم برسد به کاروانی که علیست ساربانش به طواف دوست رفتم، چه حریم آشنایی چه فضای روح بخشی، چه نسیم دلربایی نکند به من بگوید، پس از این همه جدایی که تو در برون چه کردی، که درون خانه آیی؟ به درون خانهای که مَلَک است پاسبانش به حریم او ملائک، همه گرم خوشهچینی همۀ پیمبران در، حرمش به شبنشینی پر عـطر آسمانها، شده زائری زمینی دل الـغـدیری من، شده عـاشـق امـیـنی که به جز "علی" نبوده، همه عمر بر زبانش نه به من که مست اویم، مِیِ بیحساب داده به تـمام عاشـقـانش، قـدحی شراب داده نه از این مِیِ مجازی، که از آفتاب داده ز کدام باده سـاقی، به من خـراب داده؟ که هنوز هیچ مـستی ننموده امـتحـانش همه شب در این امیدم، درِ دوست باز باشد که به شب خیال رویش، خوش و دلنواز باشد غزل از علی سرودن، چه کم از نماز باشد؟ شب شاعران بیدل، چه شبی دراز باشد شب بیستارهای که، فقط اوست در میانش به طواف کعبه هرکس، که به دیدۀ تَر آید همه هست آرزویش، که علی ز در درآید نظری اگر نمـاید، شب بیکسی سر آید خود کعبه نیز باید، به طواف حیدر آید به فدای آن امیری که خداست مدح خوانش
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سلام بر تو که نوری و ذکری و ایمان سـلام بر سـخـن حـق سـلام بـر قـرآن به هـفـت آیـۀ سَـبعُ المَثـانیات سوگـند تمام رحمت محضی، قسم به «اَلرّحمان» مُـعـَلّـَقـات، مـعـلـّق شد و به زیـر آمـد همین که نور تو آمد در آن زمان به میان خِرَد به عمق تو هرگز نمیرسد دستش هزار معنی نازک شدهست در تو نهان اگـر که چـهـره بـدون نـقـاب بـنـمـایـد کُمیت عقل شود لنگ و عاجز و حیران نـسـیـم جـنـت حـق مـیوزد ز آیـاتـش بهشت را به تماشا نشین در این بستان خزان گذشت بر اوراق خلق و کهنه شدند گذر نکـرده بر اوراق او غـبار خزان به پیـش هـیبت «فَـأتُـوا بِمِثْـلِهِ» فُـصَحا گرفتهاند سر انگشت عجز را به دهان زبان به کـام گـرفـتـند جـمله لال شدند چو گفت «فَاسْتَمِعُوا لَه وَ أنصِتُوا» یزدان بـشر کجا و توان سخـن چو او گـفـتن زبان هیچ بـشر نیست مـرد این میدان فـدای نـثـر روانش شود هـزاران نظم که داده است پـریـشـانـی مـرا سـامـان هزار عمر شده صرف فهم او و هنوز بـدیع مـانـده مـعـانی او و نـحـو بـیـان هـزار فـتـنـه بـیـایـد هـزار فـتـنـه رود به زیر سـایۀ قـرآن نـمیشـوم نگـران چنان پر است کتاب خدا ز وصف علی شود عـلی، بشود این کتاب اگر انسان ببین به غیر علی کـیست باء بسم الله؟ ببین شدهست علی بر کتاب حق عنوان بدون نقـطه چه معـنا دهد کـلام کسی؟ عـلیست مُظهِـر قـرآن و معنی تبـیان خطاب آمده «بَلِّـغ»: «عـلی ولی الله» که در غدیر شود حق چو آفتاب عیان به برکت عـلی «اَکـمَلـتُ دیـنَکُـم» آمد که با ولایت او کامـل است این بـنـیان خـلافـت است فـقـط لایـق عــلـی آری «لَقَد تَقَمَّصَها» دیگری که وای بر آن کسی که شیعۀ او نیست، غرق میگردد علیست کشتی نوح و علیست کشتیبان هر آنچه گفته نبی در حق علی وحی است مُطَهّـر است نبی از خطا و از هـذیان بدون حب عـلی راه بدتر از چاه است به کعبه نه که رسد آخرش به ترکستان عَلَی الصَّباح قـیامـت خـدات میپـرسد چه شد که بعد نبی «اِتَّبَعتُم الشَّیطان»؟ عـلیست سِـرّ « یـداللهِ فَـوقَ أَیـدیـهـِم» که اوست آیت عظمای حق به عالمیان علیست علّت جـمع ضمیر «أَنفُـسَنَا» به جز علی چه کسی بوده بر پیمبر جان؟ علیست هادی اُمّت پس از نبی به صراط صراط نیـست برای مُحـبّ او لـغـزان علیست وجه خداوند «ذوالجلال» بلی در آن زمان که شود «كُلُّ مَن عَلَیهَا فَان» علیست ساقی کوثر، علیست رحمت محض و غیر اوست سرابی که «یَحسَبُ الظَمئان» علیست صاحب علم کتاب و شاهد وحی کجاست عالم و جاهل به یکدگر یکسان؟! علی و فـاطمه مصداق آن دو دریـایند به جز حسین و حسن نیست لؤلؤ و مَرجان قـسـم به آیۀ «تَـبـّت یَـدا» بـریـده شود دو دست هر که زند دست جز بر این دامان اگر که تـیـغ به رویم کـشـنـد میمـانـم نـمیشوم ز مـسـیر غـدیـر رو گـردان بگـیـر دسـت مـرا بـیقـرارِ نــام تـوأم کویر خشک منم من، تویی تویی باران سخن به آب رسید و ز غصه آب شدم عطش چه کرد که صَارَ السَّماء مثل دخان رسیده است خطاب «اِرجِعی الی رَبّک» خدا کند نخـورد سنگ بر لب و دندان فدای قاری قـرآن که تـشـنـهلب بـود و نداد جـرعـۀ آبی کسی به آن عـطـشان
: امتیاز
|
عید غدیر خم و مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
صدای کـیـست چـنـین دلـپذیر میآید؟ کدام چـشـمه به این گـرمـسیر میآید؟ صدای کیست که اینگونه روشن و گیراست؟ که بود و کیست که از این مسیر میآید؟ چه گـفته است مگر جـبرئیل با احمد؟ صـدای کـاتـب و کـلـک دبـیـر میآیـد خبر به روشنی روز در فـضا پیـچـید خـبر دهـیـد: کـسـی دسـتـگـیـر میآیـد کسی بزرگتر از آسمان و هرچه در اوست به دستگـیـری طـفـل صـغـیـر میآید عـلـی به جای محـمـد به انـتخـاب خدا خـبـر دهـیـد: بـشـیــری نـذیـر مـیآیـد کسی به سختی سوهان، به سختی صخره کـسی بـه نـرمـی مـوج حـریـر میآید کسی که مثل کسی نیست، مثل او تنهاست کسی شـبـیـه خودش، بینـظـیر میآید خبر دهید که: دریا به چشمه خواهد ریخت خـبر دهـیـد بـه یـاران: غـدیـر میآیـد به سالکان طریق شرافـت و شمـشـیر خـبـر دهـیـد کـه از راه، پـیـر مـیآیـد خبر دهـید به یـاران: دوباره از بیـشه صدای زنـدۀ یک شـرزه شـیـر میآید خُم غدیر به دوش از کرانهها، مردی بـه آبـیــاریِ خــاکِ کــویــر مــیآیــد کـسی دوبـاره به پـای یـتـیـم میسوزد کـسـی دوبــاره سـراغ فـقــیـر مـیآیـد کسی حماسهتر از این حماسههای سبُک کسی که مرگ به چشمش حقیر، میآید غـدیـر آمد و من خواب دیـدهام دیشب کـسی سـراغ منِ گـوشـهگـیـر مـیآیـد کسی به کلبۀ شاعر، به کـلـبۀ درویش بـه دیـدهبـوسـیِ عـیــد غـدیــر مـیآیـد شبیهِ چشمه کسی جاری و تپنده، کسی شـبـیـهِ آیــنـه روشـنضـمـیــر مـیآیـد علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امـیـر عـشـق هـمـیـشـه امـیـر مـیآیـد به سربلـندی او هر که معـترف نشود به هر کجا که رَوَد سر به زیر میآید شـبـیــه آیــۀ قــرآن نـمــیتــوان آورد کجـا شـبـیـه به این مـرد، گیر میآید؟ مگـر نـدیـدهای آن اتـفـاق روشـن را؟ به این مـحـلـّه خـبـرها چه دیر میآید! بیـا که منکـر مـولا اگر چه آزاد است به عـرصـهگـاه قـیـامـت، اسـیر میآید بیا که منکِـر مولا اگر چه پخـته، ولی هـنـوز از دهـنـش بـوی شـیـر مـیآیـد علی همیشه بزرگ است در تمام فصول امـیـرِ عـشـق هـمـیـشـه امـیـر مـیآیـد
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
روزی که بـه نـورِ عــالـم آرا دادنــد جــوازِ وصــلِ مـــا را اَلحـمـد، که در اَلـَست گـفـتـیـم لــبــیــک، مــنـــادیِ خـــدا را چون سَر به سجودِ شکر بردیم دادنـد عـطــای مـصـطـفـی را گـفــتــنــد کـه بـا مِــیِ ولایـت خـوانـدیـم ز خَـصـَّنـا شـمـا را دادیــــم ز بــــادۀ طــــهــــورا سـرشـار، محـبِ مـرتـضی را در پـرتوِ نـورِ کـوثـر آن روز دیـــدیـــم چـــهــــارده، ولا را یک یک، به دل و زبان نمودیم اِقـــرار، ولای هَـــل اَتـــی را در آیــنـــۀ حــضــور دیــدیــم تـا حـشـر، تـمــام مــاجــرا را از حــادثـــۀ قــیـام کــوچـه ... تـا نـهـضـتِ سـرخِ کـربـلا را در پـرتـوِ ایـن هـدایتِ خـاص دیــدیــم ســـعـــادت و بـقــا را
دیـــدیــم بــه جــذبـــۀ ولایــت هـادی است حـقـیـقـت هـدایـت
آن روز که روزِ خَـصـّـَنا بود هـنـگـامــۀ انــتــخـابِ مـا بـود آغـــازِ شـــنـــاخـــتِ ولایــت مــیـــثـــاقِ ولای اِنَّـــمــا بــود اینهـا هـمه با هـدایـتـی خـاص از جـانـبِ هـــادیِ وفـــا بــود آنکـه عـلـَمُ الـهـُدی به دسـتـش مـحــبــوبِ اَئــمــةُ الـهـدا بـود صدشکـر که هـادیُ المُـضِلّین هــادیِ دل و زبــانِ مــا بـــود مـقــصــودِ تــمــامِ اولـیـا و ... مـعـشــوقِ تــمــامِ انـبـیــا بـود فـرزنـدِ جـوادُالـعـالـمـیـن و... دلـبــنـدِ هـمـیـشــۀ رضــا بـود او چــار مــحــمـد و عـلـی را چــون آیــنــۀ جـهـاننـمـا بـود یـکجـا هـمـۀ چـهــارده نــور یکجا هـمه هـسـتـیِ خـدا بود از صادق و کـاظم و حـسن تا زهـرا و حـسـین و مجتبی بود دیـــدیــم بــه جـــذبـــۀ ولایـت هـادی اسـت حـقـیـقـت هـدایت سـرمـایـۀ اوصـیـاسـت هــادی هـسـتـیِ ذَوِ الـنـُّهـیست هـادی در جـمـعِ سُــلالــةُ الـنـّـَبــیـیـّن دُردانــۀ هَـل اَتـیسـت هــادی آرامِ دلِ نــــبــــیِ اَعــــظـــــم ذرّیـــۀ لافـــتــیســت هـــادی هـم حـافـظِ سـِرّ دیـن و قــرآن هم معـدنِ وحـیهـاست هـادی در بـنـدگیِ خـداسـت مـخـلص در ذاتِ خـدا فــنـاسـت هــادی نـســلِ دهـــمِ پــیــمــبــرِ حــق از ســیــدةُ الـنـسـاسـت هــادی او زمــرۀ سـادةُ الـعـبـاد اسـت صاحـب عـلـَمِ خـداست هـادی بــا جــمــلــۀ مـــردمِ زمــانــه خوش صحبت و با صفاست هادی نـاگـفـتـه کـلـیـدِ بـابِ حـاجـات در غصه، گِـرهگـشاست هادی شــویــنــدۀ هـر گــنـاهِ مـؤمـن بخـشـنـدۀ هر خـطـاست هادی
دیـــدیــم بــه جــذبـــۀ ولایــت هـادی است حـقـیـقـت هـدایـت
ای شیعه به خونِ دل وضو کن از هـادیِ دین، به لب سبو کن در خـلـوتِ آن امـامِ مـعـصـوم زخـمِ دلِ خـویش را رفـو کـن گاهی لبِ خود به شِکوِه بگـشا رازِ دلِ خـسـتـه را بـه او کـن هـر جـا قـدَمـَت به راه گـم شد بـا هــادیِ راه، گـفــتـگــو کـن در فــتــنــۀ آخـرالـزمـان نـیـز حق را به امـام جـستـجـو کـن خواهی چو از او جدا نگردی بـا جـامـعــۀ کـبــیـره خـو کـن بــا خــمّ غـــدیــر آشــنــا شــو بـیـعـت کن و کـسب آبـرو کن بـا دردِ دلِ عـلـی، از آن روز چون فاطمه، لعـن بر عدو کن هر جا غـمِ نـیـنـواست، بنـشین هـرجا گُـلِ کـربلاست، بو کن خـواهـی مـددِ حـسـیـن بـاشـی خون گریه، به نیزه در گلو کن رَه جـوی، بـه کـاروانِ زیـنب خود را به سهساله روبرو کن بـا اشـکِ رئـوسِ روی نـیــزه جان و دلِ خویش، شستشو کن در غصۀ شام و کوفه، یا مرگ یـا کـه طـلـبِ دفـاع از او کـن ایـن اسـت سـفـارشـات هــادی ای شیعه ز خونِ دل وضو کن دیـــدیــم بــه جــذبـــۀ ولایــت هـادی است حـقـیـقـت هـدایـت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
یــاد تـو آئـیــنـه و نــام تـو نــور ذکر تو خیر است و کلام تو نور شـعـر بـخـوان ای نـفـس آسـمان! «إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكـمَة»، بخوان شعر بخـوان مـعـجـزه نازل شود آتــش جـــان مـــتـــوکـــل شــود لـرزه بـیـفـتـد به دلـش، پیـکـرش مـسـتـی دنــیـا بـپــرد از ســرش شعر کم و محکم تو خواندنیست شعر تو در ذهن زمان ماندنیست مــاه تـمـامـی و کــلام تــو نــور ذکر تو خیر است و سلام تو نور بــــاز از آداب زیـــارت بــگـــو بـاز هـم از شــأن امــامـت بـگـو سـورۀ لـبـخـنـد خـدا جامـعـهست جـامـع اوصاف شـما جامعـهست بــاز دلـم نــور خــدایــی گـرفـت شور «وَ کُـنـتُم شـُفَعائی» گرفت وقـت زیـارت شد و یوم الغـدیـر وصـف غـدیـریــه و ذکـر امـیـر سـیــر کـن آیــات و روایــات را وصف کن آن پـاکترین ذات را از جــلــواتــی ازلــی گـفــتــهای از صد و ده وصف علی گفتهای در شب ظلمتزدگـان ماه اوست «أَوَّلُ مَــن آمَــنَ بِــالله» اوســت هر چه بر اوضاع جهان بگـذرد در دو جهان هر چه زمان بگذرد آنـچـه تـغـیّـر نـپـذیـرد عـلـیست وآنکه نمردهست و نمیرد علیست آیـــنـــه در آیـــنــه مـــات تـــوأم مــحــو مــرور کـلــمــات تـــوأم کـاش بـه آئـیـن تـو شـاعـر شـوم بـا نـظـر لـطـف تـو زائــر شـوم بـاز دلـم تــشـنــۀ ایــوان اوســت بـاز هــوای حـرمــش آرزوسـت
: امتیاز
|
مدح و منقبت امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
خدا را شکر در حصنِ حصینم بـه زیـر سـایـۀ قــرآن و دیـنــم خدا را شکـر در وادیِ تـوحـید یکی از مسـلـمـین و مـؤمنـیـنـم مـوحـد هـسـتـم و عـبـدِ رسـولم ارادتـمـنـدِ خــتــم الـمـرسـلـیـنـم غلامِ حـضرت زهـرای اطـهـر به درگاهـش فـقـیری راسـتـیـنم ز مــولایـم عــلـی دارم ولایـت ز اَحـبــابِ امـیــر الـمـؤمـنـیـنـم حسن را با حـسـیـنـش دوستارم که نُه فرزندِ او حـبلُ الـمـتـیـنـم یکی از نورِ چشمانِ حسین است علیِ بنِ الجـواد، آن نـورِ عـینم علی، اِبنُ الـرضای دومِ ماست عــلــیِ چــارمِ دیــنِ مــبــیــنــم ولایت را از آن شـمـسِ ولایت هـدایت را ز هـادی بـرگـزیـنـم هدایتهای خاصه، دستِ هادیست غدیر از او شده در ماء و طینم روایاتـش تـمـامی، معـرفـت زا اَحادیـثـش تمامی، نصبُ العـینم مرامـم، سـنت است و سـیرۀ او کلامـم، نَصِ آن سـلـطـانِ دیـنـم زیارتـنامههـایش، درسِ مکـتب زیـارت جـامـعـه، رکنِ رکـیـنم کـلاسِ درسِ رفــتــارِ وَزیـنـَش شـده افــکــار و آرای وَزیــنــم به او غیب و عیان، فرقی ندارد که در تـبـعـید هم، باشد معـیـنم نـگـفـتـه؛ حـاجـتِ دل را برآرَد به لطفِ دور و نزدیکش قرینم پـنـاهِ بـیپـنـاهـان اسـت، هـادی امــیــدِ نـا امــیــدان و اَمــیــنــم دلش، حـالِ دلـم را خـوب دانـد که من دلشاد هـستم، یا حـزیـنم اگر از من شـود فـارغ، فـنـایـم اگر در قـلـب بـنـشـیـند، مَـتـیـنم اگر یک لحظه، رو گردانَد از من نِـشـیـنَد دشـمـنِ من، در کـمـینم دِژِ مـسـتحـکـمِ من شـد، ولایش مکـانِ قـُربِ او، باشد مَـکـیـنـم به قِیدِ عسکری، نورِ دلِ او… شـده نـامِ عـلـی، نـقـشِ نـگـیـنـم عـلی را از عـلی، بشناخـتم من هُــوَالاَول، هُــوَالآخـر، یـقـیـنـم ستونِ دینِ من، هادیِ دین است کزو برجاست، «نَعبُد نَستَعـینم« نَه گمراهـم، که او دستم گرفـته نَه از ضالـین، مـُریدِ صالحـینم به مِهرش، حامیِ مظلـوم هستم به قَهرش نیز، خـصمِ ظالـمـینم به یُمنَـش، از یَـمـَن دارم نشانه زمان شاهد، که وارث بر زمینم بـه نَــصِ روشـنِ آیــاتِ قــرآن که من هـمسنگـرِ مستضعـفـینم به فـتحِ قـدس، تـیری در کـمانم بـرای فـتـحِ مـکـه، در کـمـیـنـم به خَـطَّش، دشـمـنِ خـطِ نـفـاقـم عـلـیـهِ جـبـهـۀ مـسـتـکـبـریـنــم امیرِ عـدل و ایمان را چو بازو مـُـبـیـرِ نـاکـثـیـن و مــارقـیـنــم ولی را چون سلیـمانی، مطیعـم که ایران را بخـوانَد، اینچـنـینم: همه ایران، سَرای آل زهراست و من، سربازی از ایران زمینم سَرای عـسکـریـین است، اینجا رضا، حـبُ الوطن داده چـنـینم حرم، هیهـات گردد بیبصیرت که من، دارای چشمی تـیزبیـنم دوباره؛ شخـم میزد کـربـلا را اگـر زینب نـمیشد درسِ دیـنـم دوبـاره زینبِ کـبـری سپـر شد بـرون آمـد خــدا، از آسـتـیـنــم وَاِلّا، کـربـلا از دست میرفـت و می شد چون فلسطین، سرزمینم خدایا! مُلکِ ری، سنگین بها داد شهـیـدِ کـربـلا، شـاهـد بر ایـنـم صـدا زد؛ یـا رسولَ الله، بنگـر نشسته شمر، با چکمه، به سینهام حـسـینت از نفَـس افـتاد، جَـدّاه! و زینب شـد اسـیـرِ مـشـرکـیـنم خـدا را شکـر، آمـد هـالـۀ نـور بـه گِـردِ دخـتـرانِ مَـه جـبـیـنـم بیا مادر! چو خوانَم مـنـتـقـم را تـو گـویـی بـر دعـاهـا، آمـیـنـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام هادی ( علی النقی) علیهالسلام
آسمان معـتکـف گـوشـه چـشمان شما آمده تا بـشـود دسـت بـه دامـان شـمـا نفس باد صبا مـشکفـشـان است اگر حکمت این است زده بوسه به دستان شما خاک زیر قدمت مهـر نـمـاز هـمگان همگان تا دم محـشر همه قـربان شما از کف دست شما لطف و کرم میریزد که شده کافـر و دیـوانه مـسلـمان شما شـدهای ذکـر لـب عـبدالعـظـیم حسنی کـه شـده عـالم وارسـتـه ایـمـان شـمـا بسکه مأنوس خدایی همهدم در سجده شده سجـاده محـراب ثـنـا خـوان شما عجـبی نیـست اگر عـالم و آدم همگی همه باهـم بـشود سـائل و دربـان شما
: امتیاز
|
عید سعید قربان عید بندگی
عید قربان است، رو بر درگه یزدان کنید در منای عشق جانان، نفس را قربان کنید عـیـد قـربان است روز امتـحان بـندگی مثل اسماعیل با جان روی بر جانان کنید عید قربان است، روز تابش مهـرِ یقـین با فروغی از یقین، جان را پُر از ایمان کنید عید قربان است روز شوق و روز سرنوشت دامن از گلهای اشکِ شوق، گلباران کنید عید قربان روز عید و روز پیمان بستن است در چنین روزی وفا بر عهد و بر پیمان کنید عید قربان جلوهای از روز تسلیم و رضاست جان و دل تسلیم امر حضرت جانان کنید مـیـزبـان آفـریـنـش میـهـمـانـی میدهـد از ره اخلاص، خود را بر خدا مهمان کنید در محیط بندگی با عشق و ایمان و یقین توشهای آماده بهر بـرزخ و میزان کنید زآفتاب حشر ایمن میشوید، امروز اگر رو به سوی آستان عـترت و قرآن کنید در چنین عـید بزرگی از خـداوند کریم آرزوی وصل مهدی، در شب هجران کنید چون «وفایی» دل به دریای ولایت افکنید ساحل اندیشه را لبـریز از مرجان کنید
: امتیاز
|
مناجات روز عرفه ای با سیدالشهدا علیهالسلام
به تـپـش آمـده با یـاد تو از نو کـلـماتم باز نـام تو شده باعـث تـجـدیـد حـیـاتم بیم گرداب به دل داشتم اما تو رسیدی که شدی ساحل امن من و کشتی نجاتم باز از فرط عطش خشک شده کام من، آری تشنهام، تشنۀ لبهای عطـشناک فراتم باید احـرام بـبـنـدم به طـواف حـرم تو من که در صحن تو در موقف دشت عرفاتم با دعای عرفه دست مرا کاش بگیری مات و مبهوت نمـایان شدن جلوۀ ذاتم با تو هر لحظه مجسم شده یک روضه به چشمم باز گـریـان تـمـاشـای قـتـیل العـبـراتم
: امتیاز
|
مناجات سیدالشهدا علیهالسلام با خداوند در صحرای عرفات
چون اشک، رازِ عشق را باید عیان گفت باید که از چشمان او با هر زبان گفت باید به قول عـرشـیان، چـشـمان او را آئـیـنـههـای روشـن هـفـتآسـمان گفت چشم غزل روشن شد آن وقتی که با اشک از گـفـتههای چـشم او با دیگران گفت آمـد به مـیـدان بـا سـلاح چـشـمهـایـش با اشکهایش گریه گریه ناگهان گفت: ای لـطـف بـسـیـار تو بر من بیکـرانه تـنــهــا دلـیــل نــدبـههـای عــاشـقــانـه عشق تو در این سینه کاری ژرف دارد مولای من این عـبـد با تو حـرف دارد ای که سراپا حـرفم و تو گـوش هستی شـوق مـرا زیـبـاتـرین آغـوش هـسـتی آرامـش آغـوش تـو مـانـنـد دریـاســت «آنجا که باید دل به دریا زد همینجاست» فـانـوس اشـکـی دارم و فـانــوس آهـی میجـویـمـت با اشـک و آهـم یا الـهـی از مـادرم آمـوخـتــم پــروانــه بــاشــم از کـودکـی عـبـد در این خـانـه بـاشـم از مادر من مهـربانتر کیست جز تو؟ از مـادر من مهـربـانتر نیست جز تو تو صاحب تورات و انجـیل و زبوری روشنتـرین تـصویـر از آیـات نـوری «یا صاحبی فی وحدتی»، پشت و پناهم! «یا عُدتّـی فی شِـدَّتی»، بیتکـیـهگـاهم از خود نکردی لحـظـهای هم نـا امیدم تـنهـا مـرا مـگـذار ای تـنـهــا امـیــدم! هرگز مگیر از چـشمهایم خـنـدهات را در آتش خـشـمت مسـوزان بـندهات را رحـمی به اشک و الـتـمـاسم کن الـهی از آتـش دوزخ خــلاصــم کـن الــهــی با هر فـرازی تـشـنهتر میشد گـلویش بغضی امانش را برید و بیامـان گفت شاید رباب و نجمه در خـیـمه شـنـیدند آنجا که از مهـر خـدا با کـودکـان گفت «رَبِّ بِما ألبَستنی»، یعـقوب چـشـمش با اشک از پـیـراهـن آرام جـان گـفـت او گفت از دندان و لبهایش در آن روز تفسیر آن را شرحه شرحه خیزران گفت «أشکُـو إلیکَ غُـربـتـی وَ بُعدَ داری» این جمله را سمت مزاری بینشان گفت اشک از دو چشمش چون دو مشک باز میریخت اشکی که با عـباس از آب روان گـفت بعد از دعا خورشید از آن سرزمین رفت عـیـد آمـد و مـاه بـنـیهـاشم اذان گفت
: امتیاز
|
مناجات روز عرفه ای و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
چشمم امروز اگر خیس شد و بـارانی علت این است که مهمانم و در مهمانی کرده حق رحمت خود را به گدا ارزانی عرفه روز حسین است و خداهم بانی همه در سـایـۀ الـطاف حـسین آمدهایم اصلا انگار به بین الحـرمـین آمـدهایم سهـمـم از زنـدگی بیتو بداقـبـالی شد کار من بعد گنه مستی و خوشحالی شد بعد مـاه رمـضان کاسه من خـالی شد ولی امروز که خواندی تو مرا عالی شد! بعد یک عمر که هی این در و آن در گشتم دیدی آخر که سرانجام به تو برگشتم! به رویم هیچ نـیاور که زمـین افـتـادم من برای هوسم رشوه به شیطان دادم باغ خـشکـیده شـدم فـاطـمه کرد آبادم من از آن روز که عـبـد عـلیام آزادم جان آقام عـلی عـفـو کن الان همه را کم نکن از سر ما مـادری فـاطـمه را هرچه شد مهرعلی را که ندادم ز کفم موقـع نـوکـریم گـم نـشـد اصلا هـدفـم خـاکـم امـا به روی دامـن شـاه نـجـفم با هرآنکس که علی دوست نباشد طرفم! با عـلی وعـده گـرفـتـم دم ایـوان طلا اربعـین از نجف او بروم کرب و بلا گـریـه هـرشـبـه و نـالـه تــوأم داریــم هـمه سـال به دل شـور مـحـرم داریـم ما فقـط یک شب سوم بـخدا کم داریم با رقـیه شرف هر دو جهان هم داریم او که امروز خودش قبله حاجات شده روی دوش عمویش گرم مناجات شده
: امتیاز
|